کسی که خدا انیس اوست هیچ وقت تنها نمی ماند

نکات خوب

درباره نکات خوب می نویسم

سیروان خسروی: الکترونیک اولویت من نیست

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۲۹ ب.ظ
هدف من این بوده که آهنگساز و موزیسین شوم و بعد خوانندگی به صورت اتفاقی پیش آمد. ماهنامه ترانه ماه: هنوز خیلی جوان هستی اما همه مراحل را برای آهنگساز شدن طی کردی. اتفاقی شد یا اینکه برای این کار برنامه‌ریزی کرده بودی؟هدف من این بوده که آهنگساز و موزیسین شوم و بعد خوانندگی به صورت اتفاقی پیش آمد.اینکه می‌گویی خوانندگی اتفاقی پیش آمد، کمی شعاری نیست؟نه واقعا. من در سال 80-79 برای اولین بار شروع به خواندن کردم. آن هم برای آلبومی که داشتم کار می‌کردم. من برای آقای فرید مرسی کار می‌کردم و برای او خیلی Back vocal تنظیم کرده بودم و صدای زیر زیاد داشت و برای این فقط خواندم که اجرا شود. آن موقع روابطم آن قدر نبود که با خوانندگان دیگر در ارتباط باشم و خوانندگان کر را بشناسم. آنجا خواندم و یواش‌یواش به سمت خواندگی هم رفتم.اینجور که می‌گویی انگار چند ساله بودی! تازه آن موقع نوزده سال داشتی.همان موقع که خواندم هم احساس نکردم صدایم خوب است. در نوزده سالگی برای اولین بار در زندگیم خواندم و برای اولین بار خواندن این سن دیر است.در واقع از این سن برای آواز دهن باز کردی.بله. از آنجا جرقه خوانندگی من خورد.اما اینکه قبل از آن اصلاً نخوانده بودید عجیب است. به هر حال برای یک جوان عاشق موسیقی، خوانندگی و شهرت آن خیلی جذاب است.بله اما نکته جالب این است که من اصلاً فکر نمی‌کردم که می‌توانم بخوانم. از خوانندگی بدم نمی‌آمد، فکر می‌کردم نمی‌توانم بخوانم. سال 82 که شروع کردم به ضبط آلبوم، خواندم و ضبط کردم و نتیجه بد به نظرم نیامد.همان آلبوم «تو خیال کردی بری»؟بله. هشتاد دو تا هشتاد و سه من ترانه‌های این آلبوم را خواندم و در سال 84 هم منتشر شد.برای بعضی از آهنگسازان، آهنگسازی جایگاه بالاتری دارد و برای همین خوانندگی نمی‌کنند. مثلاً مرحوم بابک بیات، وقتی جوان بود گروه داشت و آواز می‌خواند اما بعداً حاضر نبود آلبوم بدهد. ایشان معتقد بود که جایگاه یک آهنگساز جایگاه بالاتری دارد.به نظرم نمی‌شود این را گفت. این بستگی به جایگاه آن خواننده با آهنگساز دارد ممکن است جایگاه یک خواننده از جایگاه یک آهنگساز خیلی بالاتر باشد و برعکس. همه چیز بستگی به کیفیت کارشان دارد. اینکه یک آهنگساز با خواننده چقدر مؤلف است و چقدر توانایی دارد. خیلی از کارگردان‌ها هم هستند که می‌توانند بازی کنند اما این کار را نکردند.خیلی‌ها هم این کار را کردند. خیلی از آهنگسازان و تنظیم‌کنندگان هم هستند که خواننده می‌شوند اما کمتر اتفاق می‌افتد که یک خواننده تنظیم کننده یا آهنگساز شود.گفتی که آلبوم اولت را جمع کردی و با وجود آنکه فکر می‌کردی استعداد خوانندگی نداری آن را خواندی. چرا خواندی؟من در همان سال‌ها این آلبوم را با سه چهار نفت تست کردم. البته منظورم خواننده معروف نیست.یکی هم که دوستت امید اطهری نژاد بود.بله. یکی‌شان امید اطهری‌نژاد بود که در نهایت شعرهای آلبوم اول را گفت. در نهایت به هیچ کدام از آن دوستان نتوانستم بگویم که چه چیزی می‌‌خواهم چون فقط در ذهن خودم بود. هر کدام از آنها چیزی را که خودشان تمرین کرده بودند می‌خواندند و بنابراین گفتم بگذار خودم آنها را بخوانم تا ببینم چه می‌شود. می‌خواستم بخوانم تا اقلاً کار را به سرانجام برسانم.مگر چه چیزی در ذهنت بود که آنها نمی‌توانستند بفهمند؟تا آن موقع موسیقی که من در آلبوم اولم کار کردم، کار نشده بود چون فضا، هارمونی‌ها کاملاً غربی بود و فواصل آن، فواصلی بود که در موسیقی غربی خیلی مرسوم است اما در موسیقی ایرانی مرسوم نبود. آنچه که من می‌دانستنم و می‌خواستم نتیجه سال‌ها موزیک گوش دادن و تحلیل موسیقی من بود. من نمی‌توانستم به یک خواننده بگویم که تمام آنچه داری را فراموش کن و بیا اینها را بخوان و دوست داشته باش.این مسأله‌ای است که در موسیقی سنتی و اصیل ما هم گفته می‌شود و حتی عارف قزوینی معتقد بود که خواننده باید آهنگ کارش را بسازد. و حتی شعرش را هم بگوید.همینطور است. در بین خوانندگان بین‌المللی، آنهایی که جایگاه ویژه دارند، اکثراً کسانی هستند که مؤلف هستند و خواننده حداقل آهنگساز آلبوم خودش است و اصولاً یک ساز هم می‌زند مثل التون جان، جرج مایکل، کریس مارتین ، برایان آدامز ، اریک کلاپتون. در نهایت همین‌ها هستند که می‌مانند و اکثراً بالای بیست تا سی سال در صنعت موسیقی ماندگارند. اما آنها که مؤلف نیستند، معمولاً در کوتاه مدت خیلی موفق‌تر هم می‌شوند ولی دوامی ندارند. آنها اوایل با Producerها و آهنگسازان و تنظیم‌کننده‌های خوب کار می‌کنند و کار موفق می‌شود و اما کافی است یک جایی به سراشیبی موفقیت بیافتند، آن وقت تنظیم‌کننده و آهنگساز خوب نمی‌آید بهترین کارش را به او بدهد، او کارش را می‌دهد به کسی که الان روی بورس است و خود به خود این آدم‌ها فید می‌شوند.الان همه دوست دارند بهترین کارشان را بدهند به ریحانا، انریکه، بیانسه اما کافی است آنها یک ذره پایین‌تر بیایند و یک خواننده دیگر سوپراستار آن لحظه باشد. همه کارهای بهتر را می‌دهند به او اینها افت می‌کنند چون خودشان نمی‌توانند خودشان را بالا نگه دارند.تو که آن موقع به این چیزها فکر نمی‌کردی؟نه. من دوست داشتم از لحاظ فرم، آهنگسازی و فرم تنظیم یک کاری در موسیقی ایرانی انجام بدهم که تا حالا انجام نشده بود و به هر کس هم که می‌گفتم می‌گفت امکان ندارد. سبک غربی هیچ روزی در ایران جواب نخواهد داد. هیچ وقت یادم نمی‌رود یکی از تهیه‌کنندگان موفق آن موقع به من گفت: «مردم کرشمه ویولن دوست دارند و همیشه هم همین بوده. باید ایرانی بخوانی و هیچ وقت هم نمی‌توانی ذائقه مردم را عوض کنی.» و این برای من یک چالش بود و من دوست داشتم به همه اینها ثابت کنم که اصلاً چنین چیزی نیست. چون نوع خوبش نبوده، مردم تا حالا گوش نداده‌اند. من هیچ وقت ندیده بودم که موسیقی جدی غربی تا آن موقع کار شده و مورد استقبال قرار گرفته باشد. برای من خیلی عجیب بود که چرا تا حالا کسی این کار را نکرده.کاری که کسانی مثل کورش یغمایی کرده‌اند چطور؟ آیا این هم در آن مقوله که می‌گویی نمی‌گنجد؟بله اما تفاوت کورش یغمایی این بود که ایشان ملودی‌های را خیلی غربی نکرده بود. هارمونی مدل، تنظیم‌ها و آکوردهای کارهایش خیلی نزدیک بود به استانداردهای روز آن موقع دنیا مثل کارهای رولینگ استون و بیتلز. ایده‌های از همه آنها گرفته بودند و معلوم بود که موسیقی روز دنیا را می‌شناسند و می‌دانند که دارد چه اتفاقی می‌افتد ولی ملودی‌هایی که کورش یغمایی اجرا کرده بود، هنوز حس شرقی هم داشت و موفق هم بود. کاری که من دوست داشتم این بوده که دوست داشتم کل قضیه غربی باشد حتی ملودی‌ها.البته به این سبک نمی‌شود غربی گفت و شاید بهتر است بگوییم بین‌المللی. این موسیقی پاپ، موسیقی‌ای است که همه جای دنیا آن را درک می‌کنند. ژاپنی‌ها دارند، کره‌ای‌ها دارند، هندی‌ها دارند، ترک‌ها دارند، ایتالیایی‌ها دارند و ... همه دارند و مربوط به همه جا هست.و هویت آن به جایی وصل نیست.بله. هویت آن به جایی وصل نیست و فقط کلام است که نشان‌دهنده هویت این قضیه است. نمی‌شود گفت که این خوب است یا بد اما من دوست داشتم این کار را بکنم چون احساس می‌کردم نوع موسیقی پاپ ایرانی را داریم و به شخصه علاقه ای به انجام نداشتم. دوست داشتم سبکی را که دوست داشتم همه‌گیر کنم.پس بگذار یک نکته در همین مورد بگویم. من وقتی اولین بار کارت را شنیدم، سر آلبوم «ساعت 9» بود. گفتم اینکه اصلش آن طرف هست. چه چیز این آلبوم ایرانی است؟ فقط کلامش فارسی است و آن هم چندان خوب نیست. البته از آن بدم نیامد.خیلی تمیز و ژوست بود اما هیچ چیز ایرانی نداشت.می‌دانی قضیه چیست؟ این که می‌گویی اصلش هست درست نیست چون این موسیقی الان اصل ندارد. همین کار را که من خواندم ممکن است اروس رامازوتی خوانده باشد یا یک خواننده فرانسوی یا یک اسپانیایی یا یک آمریکایی. اصلش وجود ندارد. من اگر بلوز خوانده بودم باز هم نمی‌شد ایراد گرفت اما می‌شد بگویی که اصلش توی آمریکا هست و آن وقت این مثل این بود که یک آمریکایی بیاید موسیقی سنتی ایرانی بخواند. یا اینکه من بخواهم کانتری بخوانم که مال آمریکا و تا حدودی کاناداست. چیزی که من خواندم اینقدر مربوط به یک جغرافیای مشخص نبود. ژانری که کار کردم در واقع موسیقی بین‌المللی روز است ، چه جایی که به سمت راک رفته و چه جایی که به سمت پاپ رفته، هیچ مشخصه‌ای از هیچ کشور خاص ندارد. ایمیل‌هایی داشتم که ایرانی‌های خارج کشور می‌گفتند دوستان خارجی‌مان وقتی کار تو را گوش دادند باورشان نمی‌شد که این یک ایرانی است. آنها می‌گفتند که مگر در ایران اصلاً چنین موسیقی‌ای را شنیده‌اید که بخواهند درستش کنند؟ به نظر من این اتفاق خوبی است.من در خیلی جاها گفتم که بر فرض مثال موسیقی من هویت ندارد، به نظر شما اینکه ایران خودرو بیاید کل قطعات سمند را تولید کند باارزش‌تر است یا مخلوطی از بنز ، فراری ، تویوتا و ... را با همان استاندارد بسازد ؟ در کشوری که صنعتش در حد آلمان نیست این اتفاق خوب است اما اگر BMW بیاید کپی لامبورگینی بزند برایش زشت است.وقتی تفاوت سطح موسیقی ایرانی و دنیا اینقدر فاحش است، این کاری که من کردم، حتی اگر بگویند هویت ندارد ، با ارزش است . چون یک خارجی اگر آن را بدون کلامش بشنود، نمی‌تواند حدس بزند که در ایران تولید شده است یا کانادا و این یعنی رعایت استاندارد روز دنیا. موسیقی پاپ درمارکت جهانیمن منکر مؤلفه‌هایی که کمک می‌کند موسیقی تولید شده در ایران بین‌المللی شود نیستم ولی اینکه می‌گویی آن موسیقی هیچ هویت خاصی ندارد را هم قبول ندارم. آن موسیقی مربوط به اروپا و غرب است.ولی الان در کره هم به خوبی جا افتاده است.در کره هم غریب است.نه. غریب نیست. الان K-POP ممکن است دنیا را بگیرد مثل صنعت اتومبیل‌سازی‌شان. آنچه آنها می‌خوانند درست مثل آن چیزی است که در کشورهای غربی اجرا می‌شود و فقط کلامش فرق می‌کند، یا در ژاپن و چین. کسی که می‌خواهد وارد مارکت موسیقی دنیا شود باید خودش را وارد آن ژانر کند. شما نمی‌توانید صرفاً موسیقی کشور خودتان را انجام بدهید و وارد مارکت موسیقی بین‌المللی شوید. من دیدم دوست ندارم موسیقی پاپ ایرانی بخوانم و همین که انجام دادم را دوست دارم. در ضمن همه انگلیسی‌شان خوب نیست. کلام خیلی مهم است.می‌توانی همان‌هایی که اجرا کردند را اینجا با کلام فارسی دوباره اجرا کنی.آنکه دیگر ارزش هنری ندارد. آن وقت نقش من چیست؟ سارق هنری؟آیا این را یک مؤلفه مثبت می‌دانی؟من نه این را مثبت می‌دانم و نه منفی، می‌گویم همین است. این خصوصیت من و هزاران خواننده‌ای است که در دنیا دارند کار انجام می‌هند.آیا التون جان هم اینطوری است و می‌تواند اهل هرجا باشد؟در مورد انگلیس و آمریکا نمی‌توانید این حرف را بزنید چون آنها دارند زبان خودشان را میخوانند و این جریانات از کشورهای آنها شروع شده است. من در مورد کشورهای دیگری مثل ایتالیا، اسپانیا و فرانسه می‌گویم. موزیسین‌های موفق آنها دارند همین کار را می‌کنند.در واقع این همان دهکده جهانی است.بله. الان مگر لباس پوشیدن ما با غربی‌ها چقدر فرق می‌کند؟ مگر ما الان در شهرها لباس‌های سنتی می‌پوشیم؟ نمی‌گویم این خوب است یا بد. دارم می‌گویم این اتفاق، اتفاقی است که در همه حوزه‌ها افتاده است و نمی‌شود به آن ایراد گرفت. موسیقی هم یکی از آنهاست. تو از «کرشمه ویولن» لذت نمی‌بری؟خیلی کم پیش می‌آید و اکثراً نه. مگر اینکه واقعا عالی باشد. هر موسیقی ایرانی الزاما با ارزش نیست. بستگی به درجه هنری آن دارد. موسیقی ایرانی برایم نوستالژی ایجاد نمی‌کند. من از دوران دبیرستان که به صورت جدی شروع به گوش کردن به موسیقی کردم، به صورت اتفاقی موسیقی‌های غربی را گوش دادم. می‌توانست اتفاق دیگری بیافتد و من وارد مسیر دیگری شوم اما به صورت اتفاقی وارد این مسیر شدم و خوشم آمد و این باعث شد که من تا روزی که وارد مارکت موسیقی شدم، اصلاً موسیقی ایرانی گوش نداده بودم. شنیده بودم اما نشده بود که بنشینم در خانه و فلان خواننده ایرانی را گوش بدهم به جز کورش یغمایی.. ممکن است یکی گذاشته بود و من شنیدم اما ننشستم که تحلیلش کنم برای همین سلیقه من اینجوری شکل گرفت.خانواده‌تان اهل این طور موسیقی بودند؟خانواده من یک خانواده معمولی است که زیاد هم اهل موسیقی نبودند.کی باعث شد بروی سراغ موسیقی؟ ماجرای این اِوی جونیور چیست؟ایشان یک ایتالیایی بود و اینها همه شانسی بود. من پنجم ابتدایی بودم و ما رفتیم جمهوری ساز خریدیم. گفتیم معلم سراغ دارید؟ گفتند بله. یک آقای ایتالیایی هست و شماره‌اش هم این است و ما خیلی اتفاقی با ایشان آشنا شدیم. شاید اگر معلم من کسی بود که سلیقه‌اش ایرانی بود مسیر زندگی من عوض می‌شد. بعد از آن هم به صورت اتفاقی توانستم کاوه یغمایی را پیدا کنم.کاوه یغمایی که اتفاقی نبود و در واقع گشتی و پیدایش کردی.بله. گشتم اما فکر نمی‌کردم پیدایش کنم. آلبوم «سیب نقره‌ای» کورش یغمایی را شنیده بودم پشت آن نوشته بود کیبورد کاوه یغمایی و من گوش می‌کردم و می‌گفتم چقدر فرق می‌کند و با چیزهایی که شنیده بودم، برایم خیلی عجیب و جذاب بود و بنابراین خیلی دوست داشتم کاوه یغمایی را ببینم و از او بپرسم جریان چیست. این هم اتفاق بود که توانستم او را پیدا کنم.این مربوط به موسیقی بود که آن معلم ایتالیایی است رفته بود؟بله. سه، چهار سال پیش او بودم و بعد از عید یک سال دیگر ما نتوانستیم پیدایش کنیم.کورش یغمایی را از نزدیک دیده بودی؟بله. یکی دو بار در استودیویی که کلاس می‌رفتم دیده بودم. وقتی به کلاس می‌رفتم از پنج روز قبلش هیجان داشتم تا لحظه‌ای که به کلاس می‌رسیدم. کاوه یغمایی دست به ساز می‌زد من کیف می‌کردم چون چیزهایی می‌زد که یک دنیای جدیدی را رو به من باز می‌کرد. مگر این آهنگ‌ها را در موسیقی‌ها نمی‌شنیدی؟در موسیقی‌ها می‌شنیدم اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم او جلوی خودم نشسته باشد و همان چیزهایی که گوش دادی را اجرا کند.مثل اینکه لیونل مسی جلوی خودت روپایی بزند (خنده)دقیقاً. مثل اینکه فوتبالیست باشی و مسی جلویت فوتبال بازی کند.کاوه یغمایی استاد من است و کوروش یغمایی الگویمپیش کاوه دو سال کار کردی؟من سه سال پاره وقت پیش کاوه بودم. یعنی در طول این مدت فکر می‌کنم ده، یازده جلسه پیش او رفتم چون همیشه کلاس‌هایش کنسل می‌شد. سرش شلوغ بود.تو کیبورد می‌زدی و در آن سال‌ها اغلب آنهایی که کیبورد می‌زدند در عروسی‌ها و مراسم ساز می‌زدند ممکن بود که کلاً بیافتی در آن کار.دقیقاً. کیبوردساز خطرناکی بود و خیلی راحت می‌شد به سمت موسیقی چیپ رفت. شانس آوردم (خنده)اینهایی که می‌گویی همه‌اش اتفاق بود؟من همیشه گفتم زندگی انسان‌ها نود درصد اتفاق است و ده درصد به تصمیم‌گیری‌ها و عملکرد شما بستگی دارد. حداقل در مورد من اینطور بوده. در نود درصد راه شما هیچ نقشی ندارید.کجایش بود که خودت تصمیم گرفتی؟در مدت سه سال، وقتی کاوه غیب می‌شد، من می‌گشتم و پیدایش می‌کردم و می‌دانم در زندگیش هیچ شاگردی به سماجت من نداشت. می‌رفتم کلاسش و هیچ کس در استودیو نبود و من برمی‌گشتم خانه. او یادش رفته بود اما یک درصد هم دلسرد نمیشدم. اگر می‌گفتند الان فلان شهرستان است من حتما می‌رفتم. تنها نقش من همین بوده.کی برای اولین بار یک قطعه را ساختی؟از همان دوران دبیرستان قطعات بدون کلام می‌ساختم و اینها در قالب همان درس‌ها بود. کاوه مثلا یک گام یا مد را درس می‌داد و می‌گفت روی این کار کن و من در همان قالب کار ضبط می‌کردم و می‌آوردم. یک چیزی در مایه های بداهه‌نوازی بود. این کارها را با نرم‌افزار ضبط می‌کردم. نرم‌افزار را از کجا آورده بودی؟این نرم‌افزار را همه داشتند. یک نرم‌افزار بود به نام «کیک واک». کاوه جزو معدود کسانی بود که با نرم‌افزار کار می‌کرد. اینکه می‌گویم مال سال 77 است و آن موقع کامپیوتر دیسکت می‌خورد. آن موقع هنوز مرسوم بود که یا زنده ضبط می‌کردند تا روی سیکوئنسر کیبوردها. کامپیوتر نقشی در این موضوع نداشت.نرم‌افزار را از کاوه گرفتی و روی کامپیوترت ریختی؟یادم نیست اما می‌دانم که نرم‌افزارش بود و می‌توانستی از بازار تهیه کنی اما هیچ اطلاعاتی از این قضیه نداشتی. یادم هست کابل MIDI پیدا نمی‌کردم. با کابل میدی شما سازتان را به کامپیوتر وصل می‌کنید. الان همه جا هست اما آن موقع ما نمی‌دانم از کجا نقشه داخل‌اش را پیدا کردیم و وسایل آن را خریدیم و در دبیرستان، در کارگاه الکترونیک‌مان با یکی از دوستانم آن را ساختیم. پیدا نمی‌شد این کابل. من همه چیز را تجربی کشف کردم و آن موقع اینترنت هم اینطور نبود.این خیلی خوب است که شما پایه‌ای همه چیز را یاد بگیری.بله. خیلی خوب است. من کارم را به زحمت یاد گرفتم و به صورت خودآموز سعی می‌کردم هر مشکلی پیش می‌آید را حل کنم. خیلی سخت بود اما باعث شد که هیچ وقت گیر نکنم و هر مشکلی پیش می‌آید را حل کنم چون از اول عادت نکردم که همه چیز حاضر و آماده باشد.اینکه می‌خواستی آهنگی که می‌سازی را با نرم‌افزار اجرا کنی همه علاقه‌ات بود یا اینکه چون امکانات و استودیو نداشتی این کار را کردی؟علاقه‌ام بود چون می‌دانستم «سیب نقره‌ای»، «کابوس» و «ماه و پلنگ» کورش یغمایی با این سیستم ضبط شده و من دوست داشتم به جایی برسم که این کار را انجام بدهم چون می‌دانستم یک ایرانی این کار را کرده است. ایده‌آل زندگیم این بود. می‌خواستم یک روز موزیکی بسازم که این موزیک در حدی باشد که مثلا التون جان اجرایش کرده باشد.هیچ وقت خودت را تجسم نمی‌کردی که رهبر یک ارکستر هستی که بیست نفر نوازنده دارد؟هیچ وقت... یک بار شده بود که خودم را جای سازنده آهنگی از ژان میشل ژار تجسم می‌کردم و تصویرسازی می‌کردم اما این خیال‌پردازی‌های دوران نوجوانی بود. از سال 78 به یک سری از دوستانم پیوستم که کارهای راک را کاور می‌‌کردیم. من در آن گروه کیبورد می‌زدم.چه کسانی بودید؟یحیی الخنسا درامر بود که در سالهای اخیر در خیلی از گروه‌های حرفه ای ساز می‌زد و الان در آمریکاست و در دانشگاه درامز می‌خواند. گیتار بیس ما پیتر آکوب بود که روس بود و بعدها در خیلی از ارکسترها ساز می‌زد و الان نمی‌دانم چکار می‌کند. برادرش پوری هم بود که گیتار می‌‌زد. خواننده و گیتاریست گروه هم بهزاد خیاوچی بود که برادرش بهزاد گیتاریست هم‌دوره کاوه یغمایی بود. فقط کاور می‌‌کردید؟بچه‌ها یکی، دوتا آهنگ هم ساخته بودند. یادم هست رکوردی که کردیم روی tape بود یادم هست که روی کاست می‌توانستیم شش، هفت ترک را روی هم بگیریم. البته درست یادم نیست فقط یادم هست که آن موقع فکر می‌کردیم این امکانات چقدر امکانات خوبی است. الان خیلی راحت شده است اما من این مسیر که طی کردم را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که این چیزها را دیدم و حس کردم. کسانی که یک کار را عمیقا و در همه سطوح کار کرده باشند دید عمیق‌تری دارند.آن گروه تا کی ادامه داشت؟آنها یک گروه بودند و من به آنها اضافه شده بودم. قرار بود یک اجرا داشته باشیم اما دو، سه هفته مانده به اجرا از آنها جدا شدم. سلیقه‌هایمان به هم نمی‌خورد و از آن گروه جدا شدم اما بعدا این تجربه خیلی به درد من خورد. بعد هم به صورت اتفاقی در گروه کاوه ساز زدم. کاوه گفت می‌خواهی در گروه ساز بزنی؟ من هم که از خدا خواسته قبول کردم و آنجا یک تجربه جدید پیدا کردم چون از نزدیک تنظیم واقعی یک ارکستر راک را می‌دیدم.چه کسانی در آن ارکستر بودند؟در دو اجرایی که داشتیم کاوه یغمایی، کامیل یغمایی، کسری سبکتکین، بیس هومن غفاری درامر، نیلوفر فرزندشاد خانم کاوه کیبورد و پیانو و ساتگین یغمایی هم Back vocal بود. در اجرای بعدی بیس را بابک ریاحی‌پور زد. سال 79 بود. تو هجده ساله بودی.بله. اصلاً تصورش را نمی‌کردم. دو سال قبل از آن من در کنسرت کاوه رفته بودم و روی زمین نشسته بودم امادر وافع روی فضا بودم. بعداً وقتی خودم با کاوه اجرا می‌کردم باور نمی‌کردم که روی صحنه تالار حرکت در گروه کاوه یغمایی هستم.این هم تجربه‌ای در گروه بود. چرا دیگر در گروهی دیگر نرفتی؟یک بار دیگر در سال 83 با یک گروه دیگر که Progresive metal می‌زدند کار کردم. آنجا هم کارهای جالبی را می‌زدم اما با کلیت کار گروه ارتباط برقرار نمی‌کردم بنابراین دو سه هفته قبل از اجرا گفتم نمی‌توانم و بیرون آمدم.هر کس به من می‌رسد تنظیم ریتمیک می‌خواهدچرا ساز دیگری نزدی؟نمی‌دانم. دوست داشتم ولی هیچ وقت کار نکردم. شاید به این خاطر که بیشتر از همه سازها به موسیقی الکترونیک نزدیک است.من اصلا موسیقی الکترونیک را دوست نداشتم و الان هم اولویت اول من نیست. نود درصد موسیقی‌هایی که گوش می‌دهم الکترونیک نیستند.یعنی کاری که الان داری انجام می‌دهی را موسیقی الکترونیک نمی‌دانی؟چرا. خیلی‌هایش الکترونیک است اما ذهنیت من موسیقی الکترونیک نیست. تا بیست و بیست و دوسالگی خیلی التون جان، متالیکا، جوساتریانی، پینک فلوید و کلاً راک گوش می‌دادم و از موسیقی الکترونیک، فقط ژان میشل ژار و آلن پارسون را شنیده بودم. از اواخر دبیرستان تازه شروع کردم به گوش کردن موسیقی پاپ جدید. یعنی تا آن موقع بک استریت بویز را گوش نمیدادم. چون اینها را گروه‌های خوبی نمی‌دانستم. اسطوره‌هایم گروه‌های دهه هفتاد، هشتاد بودند و موسیقی روز را دوست نداشتم چون تصورم این بود موسیقی روز موسیقی سطح پایینی است و قابل مقایسه با گروه‌های دهه هفتاد و هشتاد و گروه‌های خوب دهه نود نیست. وقتی سعی کردم آلبوم بدهم، به واسطه فشار زانیار به این گروه‌ها گوش دادم. زانیار فرق می‌کرد. موقعی که من جدی موسیقی کار می‌کردم، زانیار عشق فوتبال بود و موسیقی‌های روز را گوش می‌داد.موقعی که او این موسیقی‌ها را گوش می‌کرد من می‌گفتم این چرت و پرت‌ها چیست؟ بعد او مرا وادار کرد که انعطاف به خرج بدهم و ذهنم را بازتر کنم از تعصب دست بردارم و از این موسیقی‌ها هم ایده بگیرم.سعی کردم موسیقی‌های دهه هفتاد و هشتاد را در قالب جدیدتری ارائه بدهم. در لحظه‌ای که آهنگ می‌سازم اگر از تمام چیزهایی که از التون جان و پینک فلوید شنیدم، یک درصد در ذهن من خطور کند خوب است. من اینها را گوش داده بودم و در ناخودآگاهم بود. اما در آهنگ‌هایم از آکوردهای پیچیده‌تری نسبت به موسیقی پاپ روزاستفاده می‌کردم و اینجوری خودم را راضی می‌کردم، می‌‌گفتم پایه کارم قوی است و در ظاهر چیزی را که مد است پیاده می‌کنم.چیزی که از موسیقی الکترونیک در ذهن من است چیزی است که با سازهای الکترونیک ضبط می‌شد. آیا تعریف تو از این موسیقی هم همین است؟تعریف موسیقی الکترونیک گسترده است اما مهم‌ترین خصیصه‌اش این است که در آن از سازهای الکترونیک استفاده شود. یعنی سینتی سایزر در آن حرف اول را می‌زند و بدون آن معنی ندارد. نباید سازهای آکوستیک زیاد باشد و تا حدی مجاز است. سازهای اصلی مثل درامز، بیس بهتر است الکترونیک باشد. چیزی که در ایران مرسوم است این است که در موسیقی الکترونیک نیازی نیست که شما زیاد موسیقی بدانید و بزرگترین نقطه ضعف موسیقی پاپ حال حاضر ایران این است که بچه‌هایی که کار می‌کنند اکثرا اطلاعاتی از موسیقی ندارند. یعنی اگر کامپیوتر را از آنها بگیری هیچ کاری نمی‌توانند بکنند.اگر بگویند همین آهنگ را که الکترونیک تنظیم کردی، آکوستیک و یک فرم دیگر تنظیم کن. اکثرا نمی‌توانند چون دیدگاه درست ندارند و از لحاظ تئوری سطح اطلاعات‌شان پایین است. من هر کدام از آهنگ‌هایی که تنظیم کرده‌ام را می‌توانم ده جور دیگر آکوستیک تنظیم کنم. برای من این یک قالب است که می‌توانم خودم را در آن قرار بدهم. چرا اولویت‌ات در تنظیم الکترونیک است؟اولویت من الکترونیک نیست، اولویت آنهایی که به من مراجعه می‌کنند الکترونیک است و اینکه متأسفانه یا خوشبختانه، در تمام دنیا، موسیقی‌ای که جدیدتر بوده، بیشتر شنیده شده. الان در موسیقی الکترونیک اتفاقات بیشتر و جدی‌تری می‌افتد و شانس موفقیت‌اش بیشتر از موسیقی غیرالکترونیک است. در کارهای خودم، سی درصد الکترونیک است. در آلبوم ساعت 9 ترک اول کاملاً الکترونیک است، آهنگ دوم کاملا آکوستیک است، آهنگ سه الکترونیک است، آهنگ چهار کاملا آکوستیک است. البته شاید درام آن قطعه سمبل بوده اما یک درامر می‌تواند عین آن را بزند. یعنی با دیدگاه یک نوازنده واقعی درام نوشته شده است.چه چیزی برایت تعیین می‌کند که یک قطعه را الکترونیک تنظیم کنی یا آکوستیک؟چیزی که الان به آن رسیده‌ام را به شما می‌گویم و حتی در آلبوم ساعت 9 هم نمی‌دانستم دارم چکار کنم. از یک طرف به شدت موسیقی راک و آکوستیک را دوست دارم و از طرفی موسیقی الکترونیک را دوست دارم و می‌دانم که مردم هم موسیقی الکترونیک را بیشتر دوست دارند. نمی‌دانستم دقیقا چکار باید بکنم و آخر سر هم آلبوم دوپاره شد و نصف آهنگ‌ها الکترونیک است و نصف دیگر فرم غیرالکترونیک دارند. در آلبوم جدیدم که هنوز منتشر نشده، در تمام تنظیم‌ها، در تک‌تک آهنگ‌ها، 60 درصد الکترونیک است و سی، چهل درصد آکوستیک برای همین همه آهنگ‌هایم یک رنگ شده‌اند و فکر می‌کنم این درست‌تر است.